گفتگو شبانه با چاشنی کمی سردرد

سلام خداجونم

خوبی؟

حال دلت خوبه؟

حال بنده خوبات چطوره؟

حال من؟

اون که خودت بهتر از هرکس دیگه ای خبر داری

چی بگم

چیزی که اعیان است چه حاجت به بیان است

ولش کن

امــــــروز لحظه ای که تلویزیون اون کنار رفتن

پرده خونه خودت رو نشون داد

تموم تنم لرزید

حس عجیبی پیدا کردم

یاد یک چیزی افتادم

یادته اونجا که بهت گفتم اگر امسال نیام خونت

بدون که حال خوبی نخواهم داشت

اومدنم ،نیومدم

ولی اومدم

نمیخوام کامل تعریف کنم قضیه رو

برای اون تعدادی که تعریف کردم

مسخرم کردن

ولی خبر از عهد منو تو نداشتن

من اومدم

حتی یادمه یک دعا هم کردم

چه دعایی بود یادم نمیاد

ولی یادمه با خودم تکرار میکردم

دیدار اول خانه خدا هرچی بخوای و آرزو کنی بهت میده

نمیدونم چی خواستم

اما تو یک چیزا خوبی برام کنار گذاشتی اینو که خوب خوب میدونم

راستیخدا جونم

این وقت شب اومدم که بگم

دوستت دارم

دوستت دارم

چون

من عاشق توام

تویی

آره تویی که آرومم میکنی

تویی که به من توانایی راه رفتن میدی

قبول دارم

عصبیم

این روزا خیلی عصبیم

پرخاشگر

بی اعصاب

داغون

اصلا این روزا یکجور دیگه ام

یک کس دیگه ام

تحمل بده بهم

تحمل بده تا صبور باشم

تا صبر کنم

شاید واقعا بدموقع متولد شدم

شاید اصلا باید کانادا به دنیا میومدم!!!(این یکی رو شوخی کردم)

خدا جونم

معبودم

معشوق من

رفیقم

همراهم

همرازم

همدمم

کمکم کن

کمک

کمک

آره مدتیه از قران خوندن فاصله گرفتم

از کتابی که بیشتر از هر رمانی منو

من متلاظم رو آروم کرده بود

فاصله گرفتم

اصلا مثل قرص آرامشبخش و فشار میمونه برام

آرومم میکنه

رونم میکنه

برم گردون به همون راه

به همون آرامش

بذار فاصله بگیرم

از هرچی که نمیذاره

اونی بشم که به تو قول دادم

تویی خدای من

تویی که خبر داری

پس خودت جور کن

این روزا رو بگذرون

اما بذار که خوب استفاده کنم

بذار خوب استفاده کنم

خدای من

نذار چیزی منو

آره منو

از تو

از خود خود خود تو

دور کنه

کمکم کن

آرومم کن

درست مثل همیشه

اینو خوب بلدی

تو که همه چیزو بلدی

تو سربه راهم کن

تو هرکاری میخوای بکن

من مطمئنم

و

ایمان دارم

آره ایمان دارم

ایمان

به تو

و به کارهات

به هرچی که اتفاق میفته

خیرو مصلحت تو

توی اونه

پس هرچی که خیره منو زندگیمه

هرچی که منو به راه تو

به تو

میرسونه

سر راه زندگیم قرار بده