رفت...

ساخت وبلاگ

سلام خداجووووووووووونم

خوبی؟

من که خوبم

خودت میدونی این نوشته رو در حالی مینویسم

که چشمام نمیبینه

گوشامم گرفتس

صدامم که بالا نمیاد

فقط فقط انگشتام تایپ میکنند

امروز صبـــح در حالی از خواب بیدارشدم

که شنیدم تنها مادربزرگمم فوت کرد

دلم براش تنگ شده

برای صداش

برای اون خدا خیر بده گفتناش

دلم تنگ شده

دوست دارم هنوزم نوکریشو کنم

چرا امشب بهم نمیگه بیا توام کنارم بخواب

تا منو خواب ببره

چرا صدام نمیکنه برام آب بیار

من خداجونم هنوزم دوست دارم لقمه توی دهنش بذارم

دوست دارم هنوزم خودم ببرمش حمام

منو هنوزم میخوام پرستارش باشم

همینکه میگفتند تو هستی خاطر ما جمعِ

خدا جونم

امشب مادر بزرگم مهمان توهه

امشب در آغوش تو آروم گرفته

خداجونم امشب بذار پدربزرگم شفاعتش رو بکنه

خدا جون

همدم من

رفیق من

امروز صدام بالا نیاوردم

امروز اصرار نکردم به نرفتنش

امروز ساکت بودم

شایدم گاهی خوشحال

چون میدونم جای تو حالش خوبه

تو خود

خود

خود

خود

آرامشی

کوه آرامش من

تکیه گاه من

همدم

و

رفیق من

همه کس من

خودت امشب مواظبش باش

خودت هواشو داشته باش

خداجونم

خداجونم

معشوق من

خدا

آره

با خود خود خودتم

خودت هواشو داشته باش

خودت مراقبش باش

امشب مواظبش باش

نذار مثل توی زندگیش زیاد سختی بکشه

نذار امشب بهش سخت باشه

خدا جونم

همه کس من

هواشو داشته باش

نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم تیر ۱۳۹۶ساعت 22:21 توسط دختری از دیار زمین| |

احساس پروانه بودنم را ......
ما را در سایت احساس پروانه بودنم را ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cfor-god-godb بازدید : 291 تاريخ : سه شنبه 10 مرداد 1396 ساعت: 23:33