امروز عجیب به یاد نرگس بودم امروز روز خاک سپاری عاطفه عجیب ضجه های دوستاش منو برد به ده سال قبل به روزی که نرگسی من با کل آرزو رفت امروز عاطفه هم سن نرگس من رفت پیش خداش امشب قلبم از درد نمیذاره بخوابم امشب بغض نمیذاره بخوابم ساعت پنج شد و انگار زخم ده سال قبل من تازه شد چهل روز هم نمیشه رفتم عقدش اما امروز رفتم که شاهد باشم دیگه سپردندش به خاک خدای من جوون بود درست چندبار بیشتر ندیدمش اما جوون بود امشب دایم لبخند میزنم به روحش اون لبخندی که بهم زد هی داره تکرار میشه توی ذهنم [ یکشنبه سیزدهم شهریور ۱۴۰۱ ] [ 4:45 ] [ دخـ ـتـ ـری از دیـ ار زمیـ ـن ] [ ] بخوانید, ...ادامه مطلب